انسیه جهانآرا برادرزاده شهید محمد جهانآرا و تهیهکننده سینما در گفتگو با خبرنگار مهر درباره لزوم ساخت آثاری درباره خرمشهر گفت: در این چند سال متأسفانه برخی به بهانه اینکه دولت به کسانی که فیلمهای دفاع مقدسی میسازند، کمک میکند، فیلمهایی ساختهاند که چندان مؤثر نبوده و اصلاً تصویر درستی ارائه ندادهاند. این در حالی است که در آمریکا هرچند اسطورهای در این زمینهها وجود ندارد مدام اسطورهسازی میکنند و روی افکار عمومی تأثیر میگذارند.
وی در تشریح انتقادات خود به تصویر ارائه شده از قهرمانان جنگ در سینما و تلویزیون گفت: برای مثال در سریال «کیمیا» چهره عموی من به معنای واقعی کلمه مخدوش شد و خانواده ما درباره این سریال بحثهای زیادی داشتند. در این سریال کسی در نقش محمد جهانآرا ظاهر شد که چیزی از وی نمیدانست. در یکی از سکانسهای این سریال دیالوگی از زبان بازیگر نقش جهانآرا بیان میشود که میگوید: «من نمیتوانم معجزه کنم» در حالی که عموی من معتقد بود جنگ و مقاومت چهل روزه مردم خرمشهر یک معجزه است. پس چطور ممکن است که چنین جملهای از زبان او بیان شود؟
این سینماگر افزود: محمد جهانآرا کسی بود که اجازه نمیداد حتی ذرهای از ناراحتیهایش را کسی ببیند اگر وصیتنامه او را بخوانید متوجه میشوید که در بخشی از آن نوشته است «من شبها گریه میکردم اما نمیگذاشتم بچههای من ناراحتی من را ببینند». ما اسطورههایمان را چنین مخدوش به نمایش میگذاریم. حتی یادم است با تهیهکننده «کیمیا» بحثم شد. به هرحال وقتی میخواهید کسی را به نمایش بگذارید که یک ملت او را میشناسند باید با حساسیت کار کنید این را به خاطر این نمیگویم که محمد جهانآرا عموی من است بلکه باید تصویر درستی از هر شهید دیگری ارائه داد.
هر سال همزمان با آزادسازی خرمشهر، مراسمهایی گرفته میشود که اصلاً حاصلی برای مردم خرمشهر ندارد و شرایطشان بهتر نمیشود. پدربزرگم همیشه میگفت عشقی که به جهان آرا وجود دارد به واسطه مردم است پس باید به آنها کمک شود. معتقد بود که کاری به مسئولان نباید داشت و خودش باید خودجوش به خرمشهر رسیدگی کند جهانآرا مطرح کرد: اگر با خانوادههای شهدا صحبت کنید متوجه میشوید که ۹۰ درصد آنها از فیلمهایی که درباره فرزندانشان ساخته میشود راضی نیستند چون شخصیتهای وارونهای از آنها ارائه میشود. برای مثال وقتی با نویسنده و کارگردان «کیمیا» صحبت کردم، به من گفتند ما میخواستیم مردم خرمشهر را به تصویر بکشیم چون همه جهانآرا میشناسند. در حالی که باید بگویم اصلاً شهدا به ما نیاز ندارند.
این تهیهکننده در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: پیش از اینکه محمد جهانآرا فرمانده سپاه خرمشهر شود و او را بشناسند، همه پدربزرگم را میشناختند چون او یک فرد خیر بود. از آن زمان مردم روز به روز بیشتر با کارهای پدربزرگم آشنا شدند. خوشبختانه در آن زمان اینستاگرام هم نبود که افراد تا دست به هرکاری میزنند سریع در این شبکهها به اشتراک بگذارند بلکه مردم به خودی خود پدربزرگم را میشناختند اصلاً کدام یک از خانوادههای شهدا وقتی کمکی به کسی میکنند آن را در شبکههای مجازی به اشتراک میگذارند؟ یک عمر پدربزرگ من سالی ۳۰۰ دختر را به خانه بخت فرستاد. این کار را به مدت ۲۰ سال انجام داد اما در شبکه ای نیامد.
وی با اشاره به اینکه کمکی به خرمشهر نمیشود، توضیح داد: خرمشهر آزاد شد اما آباد نه. تنها کسی که به آبادسازی خرمشهر کمک کرد آقای قالیباف بود و به همین دلیل پدربزرگم ارادت ویژهای به او داشت. در حالی که قالیباف شهردار تهران بود و وظیفهای نداشت اما این شهر هنوز هم شرایط خوبی ندارد و مردمش در فقر به سر میبرند. به یاد دارم اولین سالی که آقای روحانی، رئیس جمهور شد پدربزرگم نامهای به وی نوشت تا به خرمشهر رسیدگی شود، اما آقای روحانی پاسخ داد «مقدور نمیباشد»!
جهان آرا عنوان کرد: هر سال همزمان با آزادسازی خرمشهر، مراسمهایی گرفته میشود که اصلاً حاصلی برای مردم خرمشهر ندارد و شرایطشان بهتر نمیشود. پدربزرگم همیشه میگفت عشقی که به جهان آرا وجود دارد به واسطه مردم است پس باید به آنها کمک شود. معتقد بود که کاری به مسئولان نباید داشت و خودش باید خودجوش به خرمشهر رسیدگی کند.
این تهیهکننده سینما درباره تجربیات خود در زمینه ساخت فیلمهای دفاعمقدسی گفت: همکاری من و خانم سمیه زارعینژاد ۹ سال پیش با فیلمی در حوزه جنگ و درباره کردستان آغاز شد. تمام کسانی که در حوزه جنگ و مقاومت کار میکردند آن را دوست داشتند ولی به دلیل اینکه فیلم در آن سال در جشنواره فیلم فجر شرکت نکرد، دیده نشد با این وجود سرآغازی شد تا در سالهای بعد برخی در حوزه کردستان کار کنند.
وی ادامه داد: موضوع فیلم ما درباره بمباران شیمیایی بود اما بدون توپ و تانک و تفنگ، به موضوع مردم پرداختیم. یعنی قصه زنی را روایت کردیم که از عراق به سمت مرزهای ایران میآید و در این مسیر عزیزان خود را از دست میدهد. نکته جالب این است که در آن سالها هنوز مردم به این وسعت چهره حاج قاسم را نمیشناختند. ما در مرز ایران و عراق بودیم و دچار مسألهای شدیم، در آن زمان پدربزرگم ایشان را به من معرفی کرد و گفت من دوستی به نام قاسم سلیمانی دارم چنانچه به مشکلی خوردید از او کمک بگیرید. من هم آن زمان شناخت ویژهای از حاج قاسم نداشتم و فقط میدانستم فرماندهی است که پدربزرگم بارها نزد ایشان رفته و حاج قاسم همیشه کمکهایی به خرمشهر داشته است. من با حاج قاسم تماس گرفتم که با هماهنگیهای ایشان، مساله ما حل شد، توانستیم کار را تمام کنیم و برگردیم.
نظر شما